..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست.

ساخت وبلاگ
سحرگاه..

صبح گاه..

شبانگاه..

مهر مرا کنار زدی..

به وقت آبان گاه..

 

..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. ...
ما را در سایت ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmozhgansoleimanie بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:58

همه چی شوخیه.. همه چی خنده داره.. وقتی کنار بایستی و از بیرون به اطراف نگاه کنی میبینی که یه نمایش طنز بیشتر نیست.. ولی دل آدما شوخی نیس.. بعضی حرفا،شوخی شوخی یه قلب رو جدی جدی نشونه میرن.. حالا یا زخمش می کنن یا مرهمش میشن.. مواد مذاب با چنان التهابی از دل زمین بیرون میان که سرخی گرماشون وحشتناکه.. اما همین که یه باد بشون میخوره چنان سرد و بی رنگ میشن که انگار سالهاست که سنگ شدن.. فکرها هرچقدر هم آذرین و گرم  باشند باید مواظب بود وقتی حرف شدن و بیرون ریختن سرد و بی روح نشن.. باید مواظب بود سنگ نشن و شیشه قلب کسی رو نشونه نرن.. ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. ...
ما را در سایت ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmozhgansoleimanie بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:58

کوله بارت را بسته ای که بروی.. من در آرامش درخت سایه ی تو را میبینم.. کوچه باغهاخواب تو را تعریف خواهند کرد برای روزهای سفید و کلاغهای سرگردان.. من برای توشه راهت کمی خاطره کمی خورشید آورده ام.. عبور تو از پشت پنجره را قاب میگیرم برای کنج باغچه های بی قاصدک  می مانم و مینویسم شاعرانه هایی که سلامش پر است از لحظه های شکفتن بر ریسمان پیچکها.. یاعلی..                                                                 "مژگان"                          ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. ...
ما را در سایت ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmozhgansoleimanie بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:58

روزهای با تو بودن مثل بادهای کوهستان تندی آمدند و رفتند.. سرمای غروبهایت در گرمای قصه های پر غصه و دستان پینه بسته گذشتند ورفتند.. عاشقانه های دل انگیزت در کدام شب پرستاره سوسو میزند.. درختانت با رقص باد و برگ ریزان عاشقانه اش دل ابرها را پاره پاره میکند.. آخ!..آخ که بوی بارانت!..بوی بارانت بیخود و مست می کنَدَم.. نم نم میباری و به آتش می کشی این دل دیوانه ی خشکیده را.. تو میروی و با تو جانم ،باتو مهرم، باتو آبیِ آبانم میرود.. با تو آذرِ چشمان خورشید،باتو مهتابیِ مهتابم میرود.. شاعرم با تو شعرم ،با تو ادراکِ احساسم میرود.. من در انتهای دلتنگی چشم دوخته ام به آخرین برگ فصل تو.. با تو انتظارم به سر می رود.. پایانت سپید..!پایانت بلند و یلدایی..! که بی تو روزگاری بی رنگ،بادهایی بی برگ می وزد.. آهسته بردار قدمها را!..بدرود گو!..با ضرب نفسها کوچه باغ را..! بی تو ..!بی تو باغچه به خواب میرود..! یاعلی..                                                                                                "مژگان" ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. ...
ما را در سایت ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmozhgansoleimanie بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:58

نه سری نه صدایی.. سکوتی گنگ و پر وهم.. همهمه ای در دوردستها و زبانی در بند اسارت! استخوانی در گلو مانده .. حنجره یارای فریادش نیست.. فانوس چشمها سوسو میزند در تاریکی اجباری به دنبال نور .. آسمان ابری را پاره پاره میکند و با خشمی پنهان می پراکند.. سرزمین من در تبی بر عرق نشسته بغضش را زیر دندان می ساید.. دستان پینه بسته خیالهای خوش را بر تار و پود عمر میبافد بی هیچ نقشی و نقشه ای.. هر نوروز که می آید.. یکی از سین های سفره مان کم میشود..سکه که نباشد.. دیگر هفت سین معنا ندارد.. سمنو را باید با خاطرات قدیمی گره زد.. فرشمان نه گل دارد نه ترنج.. مادر تاب زنبیل خالی را ندارد... مزرعه مان تاراج کلاغهای همیشه آشنا.. درختان سال بی باران را باور کرده اند ..! بیل باغبان به چه کار آید..!؟ وقتی جوی باغجه همچون گلو خشکیده است.. یاعلی..                                                                                               "مژگان" ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. ...
ما را در سایت ..و عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmozhgansoleimanie بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:58